آبنبات تلخ
Part:7۴
ویو صبح.
لارا : یهو با صدای هم همه از خواب پریدم یکی داشت گریه میکرد بقیه داشتن حرف میزدن یا خدا چی شده بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون لباسامو عوض کردم رفتم پایین که با دیدن صحنه روبه روم از خنده پاره شدم که یهو صدای سوبین از پشتم اومد
سوبین : میبینی قراره هر روز بساتمون این باشههههه
لارا : سوبین اون زنه کیه داره تهیونگو میزنه
سوبین : بزار از اول بگم مامان تهیونگ بعد لینا هعی بهش میگه ازدواج کن اونم با یع زنه که از تهیونگ بزرگتره حالا تهیونگ هعی میگه نه اینم پاشده اومده اینجا و همین طور که میبینی داره تهیونگو مثل چی میزنه
لارا : عاوووو حالا گریه کردنش چیه
سوبین : اشک تمساح
هانی : وای مامان بسه ببین همه بیدار شدن
مامان تهیونگ : خب به درک من این بچه رو آدم میکنم
ته : مامان ولم کننننن دهنمو سرویس کردی
کوک : مامان بزار معرفی کنم ( با خنده)
مامان ته : کیو
ته : سوبین و لارا و نینا
مادر ته : اولا تو خفه دوم این همه ادم یهویی از کجا اومدن سوبینم میشناسم خواهر لینا
سوبین : سلام مامانننن
مادر سوبین : سلام عزیزکمممم(بغلش میکنه )
نینا : میره سمت هانی و میگه : مامانی این خانوم مهلبون کیهه (مامان این خانوم مهربون کیه )
مادر ته : مامان هانی تو کی بچه دار شدی(تعجب )
هانی : مامان راستش بچه منه ها ولی بچه من مرد خب بعدش من دیگه نتونستم بچه دار شم واسه همین رفتیم از پرورشگاه یه فرشته کوچولو آوردیم
مادر ته : وای قشنگم اسمت نینا بود عاره
نینا : عاله
مادر ته : پس من مادر بزرگتم قشنگم(از گونش میکشه و بغلش میکنه)
نینا : آخ ژون مامابزلگ دوس دالمممممم (آخ جون مامانبزرگ دوس دارم)
مادر ته : منم دوست دارم
کوک : و اما لارا
لارا : سلام
مادر ته : و ایشون
تهیونگ : خب قضیش طولانیه میتونم بگم لیناس
مادر ته : ل...لی..لینا؟
تهیونگ : بله لینا
لارا : آم میتونم مامان صداتون کنم
مادر ته : عاره دخترم میتونی
لارا : خب مامان من به لطف آبجی لینا زنده موندم اون قلب و چشماشو به من اهدا کرد
مادر ته : و..وا..قعا
کوک : عاره
مادر ته : پس تو عروسمی درسته دخترم
لارا : چی من
کوک : عاره عاره
مادر ته : وایییییی تهیونگ کاش میگفتی چه عروس نازی دارم
لارا : اما
تهیونگ : عزیزم اما چی (به لارا چشمک میزنه )
لارا : عاااااا
آجوما : صبحانه حاضره بفرمائید
سوبین : بیاید بریم من مردم از گشنگی
هانی : بچه منم مرد
لارا : وای وای گشنه هل
ویو صبح.
لارا : یهو با صدای هم همه از خواب پریدم یکی داشت گریه میکرد بقیه داشتن حرف میزدن یا خدا چی شده بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون لباسامو عوض کردم رفتم پایین که با دیدن صحنه روبه روم از خنده پاره شدم که یهو صدای سوبین از پشتم اومد
سوبین : میبینی قراره هر روز بساتمون این باشههههه
لارا : سوبین اون زنه کیه داره تهیونگو میزنه
سوبین : بزار از اول بگم مامان تهیونگ بعد لینا هعی بهش میگه ازدواج کن اونم با یع زنه که از تهیونگ بزرگتره حالا تهیونگ هعی میگه نه اینم پاشده اومده اینجا و همین طور که میبینی داره تهیونگو مثل چی میزنه
لارا : عاوووو حالا گریه کردنش چیه
سوبین : اشک تمساح
هانی : وای مامان بسه ببین همه بیدار شدن
مامان تهیونگ : خب به درک من این بچه رو آدم میکنم
ته : مامان ولم کننننن دهنمو سرویس کردی
کوک : مامان بزار معرفی کنم ( با خنده)
مامان ته : کیو
ته : سوبین و لارا و نینا
مادر ته : اولا تو خفه دوم این همه ادم یهویی از کجا اومدن سوبینم میشناسم خواهر لینا
سوبین : سلام مامانننن
مادر سوبین : سلام عزیزکمممم(بغلش میکنه )
نینا : میره سمت هانی و میگه : مامانی این خانوم مهلبون کیهه (مامان این خانوم مهربون کیه )
مادر ته : مامان هانی تو کی بچه دار شدی(تعجب )
هانی : مامان راستش بچه منه ها ولی بچه من مرد خب بعدش من دیگه نتونستم بچه دار شم واسه همین رفتیم از پرورشگاه یه فرشته کوچولو آوردیم
مادر ته : وای قشنگم اسمت نینا بود عاره
نینا : عاله
مادر ته : پس من مادر بزرگتم قشنگم(از گونش میکشه و بغلش میکنه)
نینا : آخ ژون مامابزلگ دوس دالمممممم (آخ جون مامانبزرگ دوس دارم)
مادر ته : منم دوست دارم
کوک : و اما لارا
لارا : سلام
مادر ته : و ایشون
تهیونگ : خب قضیش طولانیه میتونم بگم لیناس
مادر ته : ل...لی..لینا؟
تهیونگ : بله لینا
لارا : آم میتونم مامان صداتون کنم
مادر ته : عاره دخترم میتونی
لارا : خب مامان من به لطف آبجی لینا زنده موندم اون قلب و چشماشو به من اهدا کرد
مادر ته : و..وا..قعا
کوک : عاره
مادر ته : پس تو عروسمی درسته دخترم
لارا : چی من
کوک : عاره عاره
مادر ته : وایییییی تهیونگ کاش میگفتی چه عروس نازی دارم
لارا : اما
تهیونگ : عزیزم اما چی (به لارا چشمک میزنه )
لارا : عاااااا
آجوما : صبحانه حاضره بفرمائید
سوبین : بیاید بریم من مردم از گشنگی
هانی : بچه منم مرد
لارا : وای وای گشنه هل
- ۴.۱k
- ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط